پنج‌شنبه، 01 قوس 1403

نگاهی به پیوند ادبی و فرهنگی بدخشان و هندوستان

مقاله
بازدیدها: 301
شریک سازید:

در قرن شانزدهم حدود هفده شاعر بدخشی رهسپار هند شدند و در دربار تیموریان هند رفته، تعدادی از ایشان به امیرالبحری و وظایف دیگر گماشته شدند که ثبوتی بر ادعای پیوند فرهنگی بین بدخشان و هندوستان است

نویسنده: پوهنوال عادله انوری

استاد دانشگاه تعلیم و تربیه کابل

بعد از تشکیل دولت تیموریان در سر زمین هند، محیط ادبی شبه قاره‌ی هند رونق خاص یافت چنان رونقی که شاعران دیار مختلف از جمله بدخشان را به سوی خود کشانیده سبب ایجاد سبک هندی، تذکره‌نویسی، پیدایش داستان‌، قصص و حکایت‌ و غزل گردید. از سوی دیگر روابط اقتصادی میان بدخشان و هند نیز زمینه‌ی پیوند ایجاد روابط فرهنگی میان ایشان شد؛ چنانچه موقعیت بدخشان در راه ابریشم واقع بوده که از چین به هند می‌رفت و این مزیت زمینه‌یی برای شهرت لعل بدخشان در سده‌های پانزدهم الی هژدهم در بازارهای هند شد. نزدیکی راه تجارت میان بدخشان و هند سبب ایجاد روابط اقتصادی و مدنی گردید و این روابط تا بدان‌جا استحکام یافت که واژه‌های هندی وارد زبان پامیری شد؛ مثال:  بت- بتینکه، پتلون- شیم، واسکت- کلته چه، کرتی- پیدچک، پت- فت  (حبیبوف، 1397، ص 10-13) به همین‌گونه چنانکه دشپاندی باستانشناس مشهور هند می‌گوید که روابط هندوستان و افغانستان قدامت بس طولانی دارد. محصولات تیکری دور ه‌ی نیولتیک که به نام (عصر پرستش بز – نیولتیک) یاد می‌شود به (1800 ق.م.) ارتباط می‌گیرد؛ تیکر دوره‌ی نیولتیک ( دره‌ی کنر – شمال افغانستان ) به وسیله‌ی حفرکننده‌ی ساحه‌ی مذکور به نام ( بابه درویش سیاهBaba Darwash Black) نامیده شده است. «بابه درویش سیاه » قریه‌ای است در ولسوالی کشم بدخشان افغانستان، البته این موضوع را عبدالظاهر یوسف‌زی در مقاله‌ای تحت عنوان نگاه مختصر بر عصر سنگ جدید افغانستان در مجله‌ی باستان‌شناسی افغانستان، شماره‌ی  اول سال 1361 ش. یادآوری شده است و صنایع تیکری این ساحه نشان می‌دهد که از بعضی جهات با صنعت تیکرسازی عصر نیولتیک ساحه‌ی باستانی (بورزاهوم  Burzamom کشمیر) شباهت دارد. //www.kabulnath

سرانجام این روابط اقتصادی، استفاده از لباس هند و شنیدن موسیقی هندی را مهیا کرد که خود زمینه‌‌ای برای گره بستن روابط فرهنگی میان بدخشان و هندوستان گردید. در کنار روابط فرهنگی، روابط سیاسی این دو سرزمین نیز در آثار مختلف بیان شده است؛ بهترین مثال  بنای دولت تیموریان هند از هنر بدخشانیان است. بابر میرزا حاکمیت بدخشان را به دست آورده، بعد از فتح کابل به هند لشکر کشید و خود به هند رفت و همایون پسرش حاکم بدخشان بود. استحکام روابط سیاسی میان بدخشان و هندوستان الی فتح ماواءالنهر به دست شیبانیان ادامه داشت؛ پس از قرن شانزدهم در کنار روابط اقتصادی، روابط سیاسی نیز برقرار شده بود در همین هنگام ایجاد گردان و هنر آفرینان بدخشی با ناهنجاری شرایط دمساز نشده این اوضاع انگیزه‌ی رفتن به هند را پرورانید و امرای تیموریان از جمله بابر، همایون، اکبر، جهان‌گیر و امثال‌هم با خصوصیت علم‌پروری و ادب دوستی این قلم به دستان مهاجر شده را با جبین گشاده و آغوش باز پذیرا شدند. شاعران مغلی هند در تشویق شاعران سخاوت‌مندانه مبادرت ورزیدند و چون مقناطیس سریع‌السیر حلقه‌ای از ادبا را به سوی خود مجذوب کردند؛ جلال الدین اکبر، ابوالفتح و خاقانی در هند تخمی را که سلطان محمود زرع کرده بود، با تشویق و ترغیب شاعران بدخشی به پاسبانی نشستند؛ این حمایت تا بدان‌جا جولان کرد که شاعران با پیشه‌گیری تخیل لطیف، فکر تازه و مضمون‌آفرینی شگرف بنیاد مکتب هندی را طرح‌ریزی کردند. در قرن شانزدهم حدود هفده شاعر بدخشی رهسپار هند شدند و در دربار تیموریان هند رفته، تعدادی از ایشان به امیرالبحری و وظایف دیگر گماشته شدند که ثبوتی بر ادعای پیوند فرهنگی بین بدخشان و هندوستان است. 

این شاعران با آن‌که از دیار و زادگاه‌شان (بدخشان) رفتند؛ اما روابط‌شان را قطع نکردند، برعلاوه‌ی این‌که قطع علاقه نکردند ارتباط و مناسبات را میان بدخشان و هندوستان برقرار نیز کردند که در نتیجه حوزه‌ی ادبی بدخشان در قرن شانزدهم شامل دو بخش بود، یعنی حوزه‌ی ادبی بدخشان و حوزه‌ی ادبی هندوستان که در حوزه‌ی  ادبی هند به سبک آمیخته‌ی  خراسانی و عراقی، شعر می‌سرودند و به سبک هندی بنابر ملاحظاتی که داشتند، چندان مایل نبودند. از حوزه‌ی ادبی بدخشان آثار زیادی در درست نیست با آن‌هم از جمله‌ی شاعران بدخشی قاسم خان موجی منظومه‌ی  یوسف و زلیخا حاوی۶۰۰۰ بیت و منظومه‌ی لیلی و محنون را نگاشت و میزرا ابراهیم وفایی دو دیوان شعر از خود به میراث ماند . وفایی در جواب مثنوی معنوی، مثنوی‌هایی نوشت که شامل ۶۰۰۰ بیت است  و شرح نکات شاه نعمت‌الله ولی را نیز رقم زد؛ واصلی و دوستی بدخشی نیز دیوان شعر داشتند که ابیات پراگنده‌ی آن در لابلای تذکره‌ها درج است. موجودیت اسماعیلیان پونه نیز زمینه‌ای برای کشانیدن مردمان اسماعیلی مذهب بدخشان به پونه گردید که در تحکیم روابط ایشان بی‌تأثیر نبود. در امتداد قرن شانزدهم و هفدهم نیز بیست تن شاعر از بدخشان به هندوستان رفتند و در دایره‌‌های ادبی هند جا گرفتند از جمله ملاشاه محمد بدخشی (ملاشاه)، محمد جمیل جمیل، میر محمد طاهر حسینی، ندیمی بدخشی، میرعلاجی، میر ضیاءالدین حسینی (اسلام خان والا)، سیف خان بدخشی، قبولی بدخشی و دیگران محبوب قلوب هندوستان شدند و روابط فرهنگی بدخشان و هندوستان حلقه‌ی اتصال گردیدند.

 از این شاعران ملاشاه بدخشی، اسلام خان والا، سیف خان و برخی دیگر در تحکیم و ثبات روابط بدخشان و هندوستان نقش ویژه‌ای داشتند، برعلاوه ملاشاه در لاهور (در آن‌زمان مربوط هند بود) با ملاقات فضلا و شعرا باعث تحکیم مناسبات و دوستی گردید. مولانا نیازی بدخشانی، شیخ خلیل الله بدخشی، مولانا عبدالصمد، مولانا رونقی، میرآگه بدخشانی شاعرانی اند که از بدخشان به هند رفته، نام‌های شان در لایه‌‌های تذکره‌‌ها و کتب تاریخی درج گردیده تا روزگار ما رسیده است. در قرن هفده زبان پارسی در هند دوره‌ی انکشاف سریع داشت و به مثابه‌ی زبان رسمی به شمار می‌رفت؛ در دهلی، لکنهو، گجرات، حیدرآباد، کشمیر، آله آباد، پنجاب، بمبی و امثال آن محافل شعر و شاعری برپا می‌شد و بزرگ‌ترین شاعران پارسی زبان کلیم، طالب آملی، صایب اصفهانی، غنی کشمیری، ناصر علی سرهندی و دیگران در شمار شاعران قرن هفدهم بودند. مضامین شاعران این قرن را بیشتر موضوعات پند، حکمت، بیان حوادث، واقعات، شرح مناظر طبیعت و شکایت از زنده‌گی ناهنجار تشکیل می‌داد (حبیبوف، 1397، ص15-  148). در سده‌ی هژدهم اوضاع سیاسی بدخشان تغییر یافت و از نیمه‌ی سده‌ی هفدهم حاکمیت بدخشان منحصر به امیر یاربیگ سمرقندی افتاد در مورد امیریار بیگ مؤلف «تاریخ بدخشان» می‌نویسد «بعضی از مردم پایان، کوتاه اندیشی نموده، شاه عماد نام، مردی را از میان خود میر گرفته، در موضع لای‌آبه برای او قلعه ساختند و هم از این جهت امیر یاری بیگ خان ... دل‌آزرده‌گی کرده،کوچیده، به هندوستان رفت . تمامی مردم به رفتن یاری بیگ خان تأسف تمام خوردندو از هرسو به آقسقال‌‌های معتبر به طلب امیر به هندوستان فرستادند و امیر در هندوستا به مرتبه‌ی کلانی و رتبه‌ی بزرگی رسیده بود، التماس این‌کسان قبول نکرد اما به اصرار این کسان امیر، ناعلاج قبول کرد و عازم گردید» (بدخشی، 1367، ص 5-25 مقدمه) امیر یاربیگ در بین مردم به مثابه‌ی پیر و روحانی قابل احترام و اعتماد بود که ماموریت اداره‌ی سیاسی را عهده دار بوده، بعد از تغییرات بسیار بعضی از فرزندان یاربیگ سلسله‌ی یاربیگ تا اواخر قرن نزدهم و اوایل قرن بیستم حاکمیت بدخشان را به دست داشتند و آخرین بقایای سلسله‌ی یاربیگ توسط حکومت افغان‌ها در دوره‌ی  حکومت امیر شیرعلی خان و امیر عبدالرحمن خان خاتمه یافت.

 فرزندان یاربیگ در راستای رشد علم و مدنیت و اقتصاد بدخشان تا حدود زیاد تلاش کردند از جمله در زمان سلطان شاه کبیر (1756- 1770) حوزه‌ی ادبی بدخشان رونق خاص یافت و در قرن هژدهم زمامدار بدخشان سلطان شاه بود که دربارش با حضور شاعران از جمله میرزا عندلیب، میرعبدالرحمن، غیاث الدین خان غیاثی، نظمی، خنجری، عاشق و امثالهم مزین بود. در این سده شاعران زیادی از بدخشان به هندوستان رفتند و باعث تحکیم روابط ادبی فرهنگی شدند. در سده‌ی هژدهم در کنار حوزه‌ی ادبی هندوستان در بدخشان نیز شاعرانی می‌زیستند که درفش ادب و فرهنگ دیار خویش را با تدویر حلقات ادبی بر دوش می‌کشیدند؛ اما با تأسف که از این شاعران بدخشان و هندوستان آثاری زیاد در دست نیست و در لابلای اشعار پراگنده چنین می‌نماید که این شاعران درباری بیشتر به توصیف سلطنت و مدح حاکمان زمان خود پرداخته اند. در قرن هژدهم روابط فرهنگی و  ادبی بدخشان برقرار بود، چنانکه غیاثی که از جرم بدخشان بود به هدف تحصیل عازم هندوستان شد و به خدمت شاه غلام محمد سرهندی که از مشایخ هند بود شتافت و بعد از ختم تحصیل دوباره به اجازه استادش به بدخشان آمد که این خود بیانگر و نشانه‌ی تحکیم و انتقال فرهنگ و ادبیات است.

اطلاعات شهر

اطلاعات شهر